
حکیم نزاری
شمارهٔ ۵۳۸
۱
یاد یارانی که با ما عهد یاری داشتند
برشکستند از وفاداری و باد انگاشتند
۲
حق حرمت حق عزت حق نان حق نمک
جمله ناحق بود پنداری همه بگذاشتند
۳
خود وفا در اصل گویی بود معدوم الوجود
بر صحیفه چرخ این صورت مگر بگذاشتند
۴
تا مرا سرسبز می دیدند در بستان جاه
چون کدو در دوستی گردن همی افراشتند
۵
تا خزان طالعم شد از نحوست برگ ریز
روی همچون باد شبگیری ز من برگاشتند
۶
کی بود در استحالت استقامت لاجرم
پس محقق شد که مبطل را محق پنداشتند
۷
دانه امیدشان در خوید و خرمن بر نداد
زان که با ما تخم عهد بی وفایی کاشتند
۸
از سر حسرت نزاری همچنین می گوی باز
یاد یارانی که که با ما عهد یاری داشتند
تصاویر و صوت

نظرات