
حکیم نزاری
شمارهٔ ۵۴
۱
ما برفتیم و تو دانی و دل غم خور ما
بخت بد تا به کجا می برد آبشخور ما
۲
از نثار مژه چون گوش تو در دُر گیرم
قدم هر که سلامی ز تو آرد برِ ما
۳
به وداع آمده ام هان به دعا دست برآر
که وفا با تو قرین باد و خدا یاور ما
۴
فلک آواره چرا می کندم می دانی
رشک می آیدش از خلوت جان پرور ما
۵
گر همه خلق جهان بر من و تو حیف کنند
بکشد از همه انصاف ستم داور ما
۶
به سرت گر همه عالم زبر و زیر شود
نتوان برد هوای تو برون از سر ما
۷
هر که گوید به سفر رفت نزاری هیهات
گو نزاری به سفر سر نبرد از در ما
تصاویر و صوت






نظرات
حمیدرضا