
حکیم نزاری
شمارهٔ ۵۴۹
۱
آن کداماند و کیاناند و کجا میباشند
کز خرد دور و برانگیخته با اوباشاند
۲
گرچه آزرده و رنجور شود دلهاشان
از جفای دگران سینۀ کس نخراشند
۳
برِ این کِشته گر ابلیس خورد گر آدم
همچنان مجتهدان دانۀ خود میپاشند
۴
گر به دربانیِ دل نصب شوی قانع باش
ماه و خورشید در این پردهسرا فرّاشاند
۵
نیست با مردمِ نادان سخنِ منکر حق
که ندانی که گدایانِ خدا قلّاشاند
۶
خویشتن را ز خدا دان و منافق بشمار
اغلب اربابِ حقایق به جهالت فاشاند
۷
واعظ آن است که اثبات کند نفیِ وجود
گز ز من راست بپرسی دگران فحّاشاند
۸
صلح کردهست و سپر بر سرِ آب افکندهاست
با نزاری همه زان در جدل و پرخاشاند
نظرات