حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۵۵۶

۱

مکن چندین ملامت ای خردمند

من دیوانه را بگذار در بند

۲

زمام عقل من در دست عشق است

رضا از بنده و حکم از خداوند

۳

نمی دانم گناه خویشتن را

دلی دارم به جانان آروزمند

۴

جفا بردن ز نیکوروی تا کی

تحمل کردن از بدگوی تا چند

۵

چه می خواهی ز من ای مرد عاقل

نمی دانی که مجنون نشنود پند

۶

منه ساقی دگر بر آتش تیز

بپرس از سوز عشق ای یار مپسند

۷

به پاکانت کز این آلایشم پاک

ولی باور نمی دارند سوگند

۸

سری دارم سبک چون باد صرصر

غمی دارم گران چون کوه الوند

۹

چو سایه بر اثر می بایدم رفت

که با خورشیدم افتاده ست پیوند

۱۰

اگر بر گریه ی زار نزاری

به شوخی ناسپاسی میزند خند

۱۱

چه شاید کردن آن را کش خبر نیست

ز سوز مادران کشته فرزند

تصاویر و صوت

نظرات