حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۵۷۱

۱

چون نه با مایی اگرچه خاص ما رایی چه سود

خاص ما را باش اگر نه زان که با مایی چه سود

۲

سال ها کردم شکیبایی و هم سودی نداشت

گر نخواهی رحمتی کردن شکیبایی چه سود

۳

گفته بودی روی بنمایم دمی امّا چرا

بعد از آن کز جان برآیم روی بنمایی چه سود

۴

رحم کن بر جانِ من جانا که وقتِ رحمت است

چون ز رحمت در گذشتم رحم فرمایی چه سود

۵

آبِ رویم در وفایِ خاکِ کویت باد شد

پس مرا بر خاکِ کویَت بادپیمایی چه سود

۶

گفتم آخر هم به دانایی سری بیرون برم

چون غلط پنداشتم با عشق دانایی چه سود

۷

چون شدی در آتشِ هجران نزاری سوخته

گر به جایِ آب خون از دیده بگشایی چه سود

تصاویر و صوت

نظرات