
حکیم نزاری
شمارهٔ ۵۸۲
۱
آن بر شکسته از ما باشد که باز آید
این جا دری گشاید آن جا رهی نماید
۲
ما منتظر نشسته برخاسته قیامت
روزی که بار باشد بر ما که در گشاید
۳
هی هی چه گفته آخر با دوست در حضورم
آن جا که دوست باشد چیزی دگر نباید
۴
دنیا و آخرت را بر هم زدیم کلّی
چیزی نمانده این جا حاسد چه بر فزاید
۵
تسلیم شو محقّ را پرهیز کن ز مبطل
بی گانه چون برن شد خانه کیا درآید
۶
این کار را بباید گُردی و پهلوانی
نازک مزاجِ بد دل تسلیم را نشاید
۷
منکر مباش چندین گر در مقامِ وحدت
دوشیزه یی چو مریم روح اللّهی بزاید
۸
نَبوَد شگفت اگر چه بد گو نکو نگوید
عادت بود که عقرب بر سنگ می گزاید
۹
شوریدنِ نزاری چون بلبل است عمدا
کز فرطِ شوق چندی بر گل بُنی سراید
۱۰
دو کَون در برابر یک ذرّه یی نسنجد
آن جا که غمزۀ او ما را ز ما رباید
نظرات