حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۵۸۷

۱

ملامت نیست گر گویم مرا با دوست می باید

مگر قاضی بدین فتوا جوابی باز فرماید

۲

چو مجنون از غمِ لیلی اگر زاری کنم زیبد

چو فرهاد از لبِ شیرین اگر شوری کنم شاید

۳

از آن ترسم که قاضی گوید این از شرع بیرون است

بترسد او هم از طعنه درین فن سعی ننماید

۴

به رویِ مردمان گوید که شرطِ عشق آن باشد

که هر شب دودِ حسرت تا به روز از دیده پالاید

۵

ز پا ننشیند و بر سر زنان در شهر می گردد

به آهِ آتشین از آسمان سیّاره برباید

۶

دمی بر وجد نجد آرد زمانی با سبع گردد

میان بر بیستون بندد کمر بر کوه بگشاید

۷

به شرحِ عقل و قهرِ عشق پژمان است و پوشیده

که هر کو دل بداد از دست بیش از خود نیاساید

۸

نزاری را به جز زاری نمانده ست ای مسلمانان

نزاری چون کند مسکین چو کارش بر نمی آید

۹

مگر هم عاقبت باری به زر روزی دهد او را

بدین صیقل ز رویِ خاطرش زنگار بزداید

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۱ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۱۲۱۱

نظرات