
حکیم نزاری
شمارهٔ ۶۱۱
۱
یار با ما نه چنان بود که هر بارِ دگر
ترک ما کرد گرفتهست مگر یارِ دگر
۲
وعدۀ وصل همیداد و نمیکرد وفا
داشت هر روز بیاراسته بازارِ دگر
۳
گفته بود از منش اینبار دری نگشاید
گو برو از پیِ یاری دگر و کارِ دگر
۴
از خدا شرم ندارد که روا میدارد
هر نفس بر تنِ رنجورِ من آزارِ دگر
۵
میروم دامنِ دلچاک و گریبانِ وصال
تا کجا و کی و چون دست دهد بارِ دگر
۶
من به صد جور از او روی نپیچم گرچه
هرکس از رویِ دگر میکند انکارِ دگر
۷
زاریِ زارِ نزاری بکند هم اثری
زارتر خود ز نزاری نبود زارِ دگر
تصاویر و صوت

نظرات