حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۶۱۸

۱

بس که خوردیم تازیانۀ دور

پا کشیدیم بر کرانۀ دور

۲

قندِ شیرین و زهرِ تلخ به هم

هر دو دیدیم در خزانۀ دور

۳

گه‌گهی شوقِ عشقِ پوشیده

جلوه می‌کرد در میانۀ دور

۴

عاقبت آمد از کمانِ مراد

تیرِ امّید بر نشانۀ دور

۵

تا گوارنده خنبکی باقی

مانده بود از شراب‌خانۀ دور

۶

تا به اکنون به کوزه می‌پیمود

بیش و کم قابض زمانۀ دور

۷

هین که زین پس رسید کوزه به دُرد

شد تهی خنبِ باقیانۀ دور

۸

منقطع شد بهانۀ ساقی

ختم شد مقطعِ فسانۀ دور

۹

حالیا لامحاله زود نه دیر

متبدّل کند یگانۀ دور

۱۰

خود نزاری چو مرغ تسلیم است

بود فارغ ز دام و دانۀ دور

تصاویر و صوت

نظرات