
حکیم نزاری
شمارهٔ ۶۲۰
۱
باز آمدیم در سر از آشوبِ عقل شور
بر آتش از حرارتِ دل سینه چون تنور
۲
ما بس نیازمندِ وصالیم و راه نیست
آری گرانبهاست مراد و مرید عور
۳
مارانِ موش حرص رقیبانِ کویِ دوست
هر چند عیشِ شیرین بر ما کنند شور
۴
آیا به کامِ ما بود آن درجِ لعلپوش
یارب به دستِ ما رسد آن حقّۀ بلور
۵
آری رقیب گو به تسلّط بر آردست
تو آن نگر که کینهکش آمد ز شیر مور
۶
معهود نیست دیو به دربانیِ ملک
سلطان نه لایق است به غمخواریِ ستور
۷
آنجا که جلوه کرد خیالِ جمالِ او
نه شمعِ مهر نور دهد نه چراغِ هور
۸
او را کسی ندید مگر هم به چشمِ او
یوسف قیاس کن که نشستهست پیشِ کور
۹
آنجا نیاز عشق نه آز و امل برند
زاری نزاریا چو نه زر داری و نه زور
تصاویر و صوت

نظرات