
حکیم نزاری
شمارهٔ ۶۲۴
۱
ز نامردی ندارم طاقت نور
بدین عذرم که خواهد داشت معذور
۲
دگر بار ار بود با او حضوری
وگر بی من بود نورٌ علی نور
۳
چنان خواهم که مستغرق بباشم
در آن نور تجلّی بی کُهِ طور
۴
حجابش طور بُد گویی از آن شد
کلیم الله به رای خویش مغرور
۵
ندای لنت ترانی منزلی بود
که آوردش برون زان وادیِ دور
۶
حجابی دیگرش در نفی و اثبات
خَضِر بود و ازو هم ماند مهجور
۷
اگر تسلیم گشتی ماورا را
مطیع امر باید بود و مأمور
۸
وگرنه چارهٔ دیگر ندارد
گر از فطرت نیاوردهست مفطور
۹
نزاری هر چه آوردی تو داری
چو مردان در خرابی باش معمور
۱۰
طمع بگسل که در تحصیلِ نابود
اگر آسوده باشی به که رنجور
نظرات