حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۶۳۱

۱

مرا چیزهایی نمودند باز

که آن است اسرار مردان راز

۲

به شرطی که جز در محل قرار

مقامات مردان نگویند باز

۳

به تسلیم فرمان‌بری سر بنه

نه چون حارث مُرّه گردن فراز

۴

به هر حال باشد بلیسی دگر

که از امر اول کند احتراز

۵

اگر جان نداری فدای حبیب

بیا بشنو از من برو دل مباز

۶

به خود حاکم نور و ظلمت نه‌ای

به عمدا ز خود حارثی بر مساز

۷

نیاری به مقصد برون برد راه

به رای محال و به عقل مجاز

۸

رهت بر صراط است و پای آبله

برین پل نیابی گذر بی‌جواز

۹

به معراج حلّاج کن التجا

به پای تقرب به دست نیاز

۱۰

مترسان براکفنده را در سلوک

ز هول بیابان و راه دراز

۱۱

به پای شتر خاصه مست خراب

محلی ندارد نشیب و فراز

۱۲

نزاری تو در پنجهٔ شیر عشق

چنانی که بنجشک در چنگ باز

۱۳

بحمداللهت نیست هیچ اختیار

اگر در شرابی وگر در نماز

تصاویر و صوت

نظرات