حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۶۳۷

۱

ما را به دام عشق درافکند دیده باز

باری نکردمی به کس این شوخ دیده باز

۲

بی‌چاره دل ز دیده گرفتار می‌شود

ای دیده چند گویمت آخر نظر مباز

۳

دل خود برفت و جان برود نیز لامحال

آنجا که از نظر نرود هیچ احتراز

۴

آری چه دل چه سر که همه کاینات را

مقدار نیست در نظر یار پاک باز

۵

در عشق فتنه باشد و در عقل عافیت

آری ولی کجا به حقیقت رسد مجاز

۶

عیب و هنر یکی نشود پیش مدعی

تا ننگرد به دیدهٔ محمود در ایاز

۷

ما همچو حلقه بر درو خوش در حرم رقیب

حیف است دست مردم کوته نظر دراز

۸

گفتم که با فراق شکایت کنم ز وصل

هرگز که کرد سینهٔ دشمن محلِّ راز

۹

صد ساله از مطالعهٔ خلد خوش‌ترست

یک لحظه در مشاهدهٔ یار دل نواز

۱۰

مشرق ز قبله باز ندانم که در خیال

مستغرقم چه گونه به مسجد برم نماز

۱۱

من خود به جان دوست که هرگز نخواستم

از بی‌نیاز حور و قصور و نعیم و ناز

۱۲

پر کن قدح بده به نزاری که مست عشق

از دوزخ ایمن است و ز فردوس بی‌نیاز

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۱ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۱۲۶۶

نظرات