
حکیم نزاری
شمارهٔ ۶۵۱
۱
امید بستم و نگشاد هیچ کار هنوز
در اوفتادم و یاری نکرد یار هنوز
۲
گذشت عمرم و بختم نشد موافق طبع
که برخلاف مرادست روزگار هنوز
۳
میان قلزم هجرم غریق و نیست پدید
کنار وعده و پایان انتظار هنوز
۴
به هیچ خوف و رجا منقطع نخواهد شد
امیدم از شرف وصل آن نگار هنوز
۵
کجایی ای که بکشتی ز انتظار مرا
جهان بگشت و فریب تو برقرار هنوز
۶
ز خون دیده برآمد کنار تا به میان
نیامده ست میان تو در کنار هنوز
۷
روا بود که تو نامهربان وفا نکنی
به یک قبول پس از وعدهٔ هزار هنوز
۸
رعایتی اگرت دل دهد توانی کرد
به دست مرحمت توست اختیار هنوز
۹
پس از هزار جفا مقدم نزاری بین
که هست بر سرعهد تو استوار هنوز
تصاویر و صوت

نظرات