
حکیم نزاری
شمارهٔ ۶۶۵
۱
عاشق ازین شیوه نگشته ست کس
خود نه محبّت نه همین است و بس
۲
تا غم دل شرح دهم یک زمان
تا به رخت در نگرم یک نفس
۳
روز نباشد درِ من بیرقیب
شب نبود کوچهٔ من بی عسس
۴
گر هوست بر سر من میزنند
در سر من جز هوست نیست بس
۵
میبدهی تا نکنم بیخودی
مهر کنی قند ز دست مگس
۶
بلبل شوریده نباشد خموش
باغ همان است و همانش قفس
۷
گر سرش از مغز نبودی تهی
آنهمه فریاد نکردی جرس
۸
هرکه به قید تو گرفتار شد
تا ندهد جان نرهد زین حرس
۹
رخ به جفا در نکشم وز وفا
برهمه عشّاق دوانم فرس
۱۰
هر دو ز بحرند به نسبت ولیک
دُر ز صدف یافت شود نه ز خس
۱۱
کرد و کیاییِ نزاری تویی
خواه به کارش رس و خواهی مرس
تصاویر و صوت

نظرات
نردشیر