
حکیم نزاری
شمارهٔ ۶۷۱
۱
گر به جانان زنده ای جان گو مباش
هجر باشد وصلِ جانان گو مباش
۲
درد را هم درد درمان است و بس
دردِ ما را هیچ درمان گو مباش
۳
ما ز منزل فارغیم اینک قدم
راهِ ما را هیچ پایان گو مباش
۴
تا قیامت مستِ او خواهیم بود
عشقِ ما را هیچ نقصان گو مباش
۵
مردِ ترتیب و تکلّف نیستیم
کارِ ما را هیچ سامان گو مباش
۶
شمعِ ما را هیچ نوری گو مبخش
کفرِ ما را هیچ ایمان گو مباش
۷
چون ز ما برخاست تکلیفِ قلم
حرفِ ما را هیچ برهان گو مباش
۸
خلدِ درویشانِ صادق خلوت است
خلدِ ما را هیچ رضوان گو مباش
۹
چون نزاری هست ما خود نیستیم
مٌهر اگر باشد سلیمان گو مباش
نظرات