
حکیم نزاری
شمارهٔ ۶۹
۱
ای در نقاب حسن نهان کرده آفتاب
خطّی بر آفتاب کشیده ز مشک ناب
۲
آتش فکنده در جگر لاله عارضت
وز برگ نسترن بر و رویت ببرده آب
۳
باد صبا ز بوی عرقچین نازکت
چون روضه از روایح فردوس مستطاب
۴
لاله ز غیرت رخ گل گون تو به داغ
سنبل ز رشک گیسوی مفتول توبه تاب
۵
گر بگذرد ز بغلتاق تو نسیم
بر گل ستان ز آتش غیرت شود گل آب
۶
عیبت همین که دیر به ما می رسی و زود
بنیاد عهد می کنی و می کنی خراب
۷
آرام نیست بی تو دل بی قرار ما
دانی به خون خویش چرا می کند شتاب
۸
مشتاق را شکیب نباشد ز روی دوست
سیماب را گریز نباشد ز اضطراب
۹
بی وجه بود خطّ تو بر وجه خون من
بر خون من چه حاجت خطی ست نا صواب
۱۰
غوغای غمزه ی تو ز مغزم ببرد هوش
سودای نرگس تو ز چشمم ربود خواب
۱۱
رنگ لب تو دارد برگ نشاط تو
زان فتنه شد نزاری شوریده بر شراب
نظرات