حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۶۹۹

۱

بیار ای بادِ جان پرور نسیمی از عرقچینش

خجل کن نافۀ چین را ز بویِ زلفِ پر چینش

۲

شبی در شو به خرگاهش برافکن برقع از ماهش

تفرّج کن گلِ ستانی ز سنبل گِردِ هر چینش

۳

ببین پیراهنِ نسرین تَرازِ طرّۀ مشکین

نهان در نیفۀ هر چین هزاران نافۀ چینش

۴

به خوابش هم نمی بینم که دارم آتشین بستر

تو باری می توانی هر زمان رفتن به بالینش

۵

مرا آن بخت کی باشد که چون بادِ صبا هر شب

نقاب از رخ بر اندازم ببوسم عقدِ پروینش

۶

به یک ره بر شکست از ما و شرطِ عهد بر هم زد

جفا بر دوستان کردن نمی بایست چندینش

۷

نصیحت کردم این دل را که ای دل تَرکِ تُرکان گیر

منه دل خاصه بر تُرکی که یغما باشد آیینش

۸

ولیکن اختیاری نیست فرهادِ سبک دل را

ضرورت کوه می باید برید از بهرِ شیرینش

۹

نزاری بر ندارد چشم از روی نکورویان

مگر وقتی که بر بندد قضا چشمِ جهان بینش

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۱ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۱۳۳۱

نظرات