
حکیم نزاری
شمارهٔ ۷
۱
چو عکس لعل تو بر دیده بگذرد ما را
خیال خال تو در حالت آورد ما را
۲
کرامت می لعلت به معجزات خیال
نکرده چاشنیی هوش می برد ما را
۳
مگر به صیقل جام وصال ساقی عهد
غبار از آینه ی سینه بسترد ما را
۴
به غمزه ی تو نه این چشم داشتم کاخر
به گوشه ی نظری باز بنگرد ما را
۵
غمت مباد که بر شادی حمایت تو
به جز غم تو کسی غم نمی خورد ما را
۶
رقیب گفت مرا تا به کی ز بی خردی
که از تهتّکّ تو پرده می درد ما را
۷
جمال حور بهشت و حریم حرمت خلد
رقیب را و نزاری بی خرد ما را
نظرات