حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۷۰۷

۱

آمد بر من نگار من دوش

افکنده دو زلف شست بر دوش

۲

با من به عتاب و ناز می گفت

ای کرده وفا و عهد فرموش

۳

گویی ز کجایی و چرایی

با مدعیان ما هم آغوش؟

۴

من می‌خورم از تو زهر غصه

تو می به خلاف من کنی نوش

۵

تقصیر نمی‌کنی چو مردان

در نقض وفا و عهد می‌کوش

۶

شرمت نبود ز من زهی چشم؟

دردت نکند سخن زهی گوش؟

۷

گفتم سخنان تلخ گفتن

حیف است از آن لب شکر نوش

۸

دستانِ چنین مبند بر من

بهتانِ چنین مگوی، خاموش!

۹

دشمن چو خلاف دوستان است

بر ما سخن رقیب منیوش

۱۰

ور نیز ز ما خیانتی رفت

دامان عنایتی بر آن پوش

۱۱

از خواب در آمدم چو مستی

مستی و چه مست رفته از هوش

۱۲

دل گفت به من که ای نزاری

اسرار نگاه دار و مخروش

۱۳

در خواب خیال‌های مشکل

بینند مولِّهانِ مدهوش

۱۴

نقدی ست گران‌بها که دیدی

ارزان ارزان به هیچ مفروش

تصاویر و صوت

نظرات