
حکیم نزاری
شمارهٔ ۷۱
۱
خوش بود بر طلوع صبح شراب
زود بشتاب ساقیا بشتاب
۲
پیشتر زان که آفتاب کند
کلّه ی ما چو کوره ی پرتاب
۳
آفتاب قدح کند روشن
کنج تاریک ما به برق شراب
۴
دوست مطواع دوست در همه حال
یار هم رنگ یار در همه باب
۵
پس بدین اعتبار باید بود
در جهانِ خراب مست و خراب
۶
زاهد خشک مغزِ تر دامن
که نداند ره خطا زصواب
۷
می خورد بنگ و می نمی نوشد
از سرِ آب می رود به سراب
۸
ای به رای خود اقتدا کرده
کی کند هم حجاب رفع حجاب
۹
خویشتن را بدان که هیچ نه ای
نص من عرف نفسه دریاب
۱۰
تو نه ای هیچ و چون نباشی تو
هم بماند پس از سوال و جواب
۱۱
وقت با بی خودان مست خوش است
ای که طوبی لهم و حسن مآب
۱۲
چاره ای کن نزاریا بی خویش
به در آ زین محیط بی پایاب
نظرات