حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۷۱۳

۱

بیا جانا جهان بر من بمفروش

بیا تا یک دمت گیرم در آغوش

۲

گهت لبها گزم گاهی زنخدان

گهت بازو گزم گاهی بنا گوش

۳

چو می دانی که مست از جام عشقم

اگر شوری کنم بر من فراپوش

۴

لبت تا چاشنی کردم به بوسی

نشد آن لذتم هرگز فراموش

۵

چو پایم بستی از دستم بدادی

شدم بیمار در تیمار من کوش

۶

همین تا چشم برکردم به رویت

ز تاب مهر خونم می زند جوش

۷

ز می مست‌اند هشیاران دیگر

من از چشمان مخمور تو مدهوش

۸

صبوری می کن و می ساز با غم

ملامت می کش و می باش خاموش

۹

نزاری چون درافتادی به زاری

چه شاید کرد با تقدیر مخروش

تصاویر و صوت

نظرات