حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۷۳۱

۱

دلی می خواهم از هر کار فارغ

زنام و ننگ و فخر و عار فارغ

۲

مرا باید که در گلزار باشم

به گل مشغول لیک از خار فارغ

۳

چنان فارغ ز محنتها به یک بار

که هست از محنت من یار فارغ

۴

چو چالاکان ز خلد و دوزخ آزاد

چو ناپاکان ز نور و نار فارغ

۵

خمار آلوده چون محتاج راح است

نمی یارد شد از خمار فارغ

۶

عدو یک لحظه کی بوده است هرگز

ز دعوی های نا هموار فارغ

۷

دلا گر بشنوی یک نکته از من

شوی از هفت و پنج و چار فارغ

۸

اگر خواهی که باشی شادمانه

ز غم خوردن مرا بگذار فارغ

۹

نزاری از بلای نفس ناقص

شود هم عاقبت یک بار فارغ

تصاویر و صوت

نظرات