حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۷۵۰

۱

فسردگان چه شناسند قدرِ سورِ فلک

که عاشق است که نشناسد از قدم تارک

۲

به وصف و شرح چه حاجت درین سخن شک نیست

در آفتاب کسی را چه اشتباه و چه شک

۳

کمالِ عشق نمی دانی و مرا هم نیست

سر و دلی که به برهان صفت کنم یک یک

۴

به عقل اگرچه شریف است عشق نتوان باخت

به نردبان نتوان بر سماک شد ز سمک

۵

تو را که عشق به کارست عقل می طلبی

شکر مفید نباشد به جایگاهِ نمک

۶

چو دردِ عشق بجنبد کدام عقل و خرد

چو وصلِ دوست برآید کدام حور و ملک

۷

کسی دگر چو نزاری ز عشق واقف نیست

که هیچ سنگ نداند عیارِ زر چو محک

تصاویر و صوت

نظرات