
حکیم نزاری
شمارهٔ ۷۶۳
۱
عشق آمد و برفت قرار و ثباتِ دل
مضبوط کرد مملکتِ کایناتِ دل
۲
وه وه که چون به دستِ تسلّط فرو گرفت
هر هفت پیکرِ تن و هر شش جهاتِ دل
۳
از اشک ریزِ دیده چه گویم مجال نیست
گفتن درآن که عاجزم اندر صفاتِ دل
۴
نقصانِ کارِ دل همه از عشقِ قاتل است
هر چند هم ز عشق فزاید حیاتِ دل
۵
بر عقلِ کینه ور چو معوَّل چو بر دمد
دهقانِ عشق مهرِ گیا از نباتِ دل
۶
می سوزد از مجاهده و می گدازدش
تا در ذواتِ عشق شود محوِ ذاتِ دل
۷
خوش باش در وفایِ محبّت نزاریا
کز ممکنات نیست خلاص و نجاتِ دل
نظرات