حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۷۶۵

۱

ای دیده را به دیدنِ رویت قرارِ دل

گه در میانِ جانی و گه در کنارِ دل

۲

دل را چه حّدِ آن که به جانی سخن کند

در جست وجویِ وصلِ تو شد جان نثارِ دل

۳

بی رونق از دل است همه کار و بارِ من

ای خاک بر سرِ من و بر کار و بارِ دل

۴

گفتم به اختیار که داده ست دل ز دست

دیرست تا ز دست برفت اختیارِ دل

۵

با ما ز هر چه هستیِ ما بود هیچ نیست

ماییم و نیم جان و همین یادگارِ دل

۶

از دل همه بلا به سرِ مبتلا رسد

زنهار با بلا منشین در جوارِ دل

۷

تا آفتاب را نبود استقامتی

ممکن به هیچ وجه نباشد قرارِ دل

۸

بر مرکزِ دوایرِ عشق افتاده است

از بدوِ آفرینشِ عالم مدارِ دل

۹

زین جا نزاری از پیِ دل بر سر اوفتاد

کز سر برون نمی شودش خار خارِ دل

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۱ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۱۴۱۳

نظرات