حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۷۶۷

۱

پیرانه سر ز دست بدادم عنانِ دل

من پیر و مبتلا به هوایِ جوانِ دل

۲

هر روز چون نَفَس به لب آمد هزار بار

در آرزویِ رویِ دل آرای جانِ دل

۳

بی دل ترست هر که نگه می کنم ز من

خود هیچ کس نشان ندهد از نشانِ دل

۴

با آن که دل ندارم و در بندِ جان نی ام

ترسم ز آهِ سینه ی آتش فشانِ دل

۵

رفته ست مرغِ دل ز نشیمن گهِ قدیم

از بس که عشق تفرقه کرد آشیانِ دل

۶

بیزارم از دلی که به جان آمدم از او

هر جا که خواه گو برو ای خان و مان دل

۷

آباد باد حسنِ تو گر دل خراب شد

گوهر چه خواه باش مه این و مه آنِ دل

۸

آن جا که دوست است به جز دوست هیچ نیست

کونّین را چه مرتبه در لامکانِ دل

۹

پنجاه سال گفتم و پایان پدید نیست

تا چند جان کنم ز پیِ داستانِ دل

۱۰

هم چون نزاریی دگر اندر رکابِ عشق

هرگز نداد هیچ کس از کف عنانِ دل

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۱ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۱۴۱۵

نظرات