
حکیم نزاری
شمارهٔ ۷۷۷
۱
رونق گرفت کارِ من از روزگارِ گل
خوبی و دل بَری ست مرا در کنارِ گل
۲
لطفِ رحیق یافت مزاجِ لطیفِ می
آبِ عقیق بود رخِ آب دارِ گل
۳
هر دُر که ریخت دیدۀ من در فراقِ دوست
آورد ابر کرد سراسر نثارِ گل
۴
می خور به وقت باش تو از جورِ روزگار
گه در پناهِ باده و گه در جوارِ گل
۵
بی گل رُخی که چون گلِ رخ سارِ او به رنگ
یک گل نبوده در همه ایل و تبارِ گل
۶
گل را به باغ گر نبود جاودانه کار
ما را بس است رویِ چو گل یادگارِ گل
نظرات