
حکیم نزاری
شمارهٔ ۷۸۵
۱
نگسلم از دوست امیدِ وصول
باک ندارم ز رقیبِ فضول
۲
عاقل اگر عیب کند گو بکن
شیفته کی کرد نصیحت قبول
۳
از اثرِ پرتوِ خورشیدِ عشق
خیره بماندند نفوس و عقول
۴
فارغم از فرطِ غلویِ عموم
ایمنم از خوفِ غرورِ جهول
۵
طبع به جز کژ نکند بی نمک
رقص به جز بد نکند بی اصول
۶
خانه راو باش تهی کن که شاه
می رسد و می کند آن جا نزول
۷
دوست درآید همه بیرون شوند
زیرِ اُحُد چند توان بُد حمول
۸
تو ز من آزادی و من بنده ام
من به تو مشتاق و تو از من ملول
۹
حکمِ تو بر جانِ نزاری رواست
بندۀ مطواع نجوید عدول
۱۰
از سرِ جیحون نتوان بازجَست
عبره توان کرد و لیکن به پول
تصاویر و صوت

نظرات