حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۷۸۷

۱

نشسته ام به خیالی که می پزم مشغول

سری ز عقل نفور و دلی ز خلق ملول

۲

در اوفتاده به گردابِ فکر و قلزمِ عشق

که نه نهایتِ عرضش بود نه غایتِ طول

۳

ولایتی که به دیوانگانِ عشق دهند

کجا به کنه نهایاتِ آن رسند عقول

۴

کجا برند مجانین نصیحتِ عقلا

که پند از او و نصیحت نمی کنند قبول

۵

سپاهِ عشق درآمد جهانِ جان بگرفت

دل از ولایتِ صبر و شکیب شد معزول

۶

رئیسِ شهر بیاراست بام و برزن و کوی

ولی به کُنجِ گدا کرد پادشاه نزول

۷

گرفته چون شترِ مست راهِ بادیه پیش

نه طبع مایلِ مشرب نه راغبِ مأکول

۸

خلافِ عقل به دیوانگی بر آرم سر

کنون که نامِ نزاری نهاده ای بُهلول

۹

حسود در حقِ من هر چه خواه گو می گو

که من به دولتِ شه فارغم ز فضلِ فضول

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۱ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۱۴۳۸

نظرات