
حکیم نزاری
شمارهٔ ۸۰۴
۱
نمی شود به حیل با تو در کمر دستم
مگر که چون کمرت پر شود به زر دستم
۲
نه زر که در قدمت ریزم و نه بازویِ آن
که زور پنجه بود بر تو از زبر دستم
۳
به فقرِ من منگر یک نظر به حالم کن
که خاک زر شود از دولتِ تو در دستم
۴
به افتخار نهد سر زمانه بر پایم
اگر رسد به سرِ زلفت ای پسر دستم
۵
کتابِ حسن تو وقتی نوشتمی بخطی
چنان که بوسه دهد تیرِ چرخ بر دستم
۶
کنون ز شیوۀ خطّ تو شرم می دارم
که بر قلم نهد انگشت ها دگر دستم
۷
به دامنت نزنم دست از آن که آلوده ست
علی الدّوام به خونابۀ جگر دستم
۸
طمع نمی برم از وصل و چشم می دارم
که در مراد شود با تو در کمر دستم
۹
حذر ز نالۀ زارِ نزاری و مپسند
بر آسمان همه شب از تو تا سحر دستم
۱۰
مهل که غرق شوم بس که بر لب آمد آب
اگر چنان که نگیری درین خط دستم
تصاویر و صوت

نظرات