
حکیم نزاری
شمارهٔ ۸۰۷
۱
آوازه در افتاد که من توبه شکستم
نه نه نه چنان است که من توبه پرستم
۲
دادند به من چاشنی یی از خمِ مبدا
از جرعۀ آن جام چنین واله و مستم
۳
ز آن گاه که دادند به من مشربۀ خضر
خالی نبودم یک دم از آن مشربه دستم
۴
بردارم از آن مشربه جامی و به عمدا
هر تشنه که درخواست خمارش بشکستم
۵
تا خود چه کشد روز مظالم ز مکافات
گیرم که من از طعنۀ بدخواه بجستم
۶
گو بیهده بر خیز به تشنییع و ملامت
من خود ز میان رفتم و با گوشه نشستم
۷
مجموعِ مقیمانِ سماوات گواه اند
بر محضر شوریدگی خویش که بستم
۸
چندان که برون آمدم از نیستیِ خویش
تا خود چه بماند همه آن است که هستم
۹
معذورم اگر مستم و شوریده سر ای یار
کز جملۀ مستانِ صبوحیِ الستم
۱۰
در بار منه تاسِ حجابم که من این تشت
از بام فکندم چو نزاری و برستم
نظرات