
حکیم نزاری
شمارهٔ ۸۲
۱
مرا چو وصل تو تشریف بار داد امشب
بیار باده و گوهر هرچه باد امشب
۲
کمند زلف تو وجام باده هر دو به کف
رقیب را چه بماند به دست ، باد امشب
۳
مگر زمانه ببخشود بر من مسکین
که هم به وصل تو داد دلم بداد امشب
۴
صبا کجاست که یعقوب صبح را گوید
که آفتاب چو یوسف به چه فتاد امشب
۵
جهان ز مادر فطرت در آفرینش خاص
جز از برای تمنای من نزاد امشب
۶
اگر نه روز معادست و من بهشتی چیست
که آسمان در فردوس برگشاد امشب
۷
چو هیچ حاصلت از نقد دیّ و فردا نیست
نزاریا بستان از زمانه داد امشب
نظرات