
حکیم نزاری
شمارهٔ ۸۲۶
۱
منم که قبلۀ جان با جمالت آوردم
همین که نامِ تو گفتند حالت آوردم
۲
ترا ندیده هنوز آشنا بدم یعنی
که عشق روز ازل بر جمالت آوردم
۳
به حکمِ شرع مرا با تو بر دلی دعوی ست
که تن ز چاهِ زنخ دان به خالت آوردم
۴
ضعیف گشتم و با خاطرم نطق زد عشق
بدیهه گفت کنون با کمالت آوردم
۵
میانِ صبر و خیالت مقالتی شد و من
ز جانبین سخن با وصالت آوردم
۶
به پیشِ دشمنِ من گفته ای که من باری
ز دوستیِ فلانی ملالت آوردم
۷
نخست روز که گفتی نزاری آن تو نیست
یقین نبودم و شک بر محالت آوردم
تصاویر و صوت

نظرات