
حکیم نزاری
شمارهٔ ۸۲۷
۱
چندان که در سلوک ز خود پیش تر شدم
هر بار زنده باز به جانی دگر شدم
۲
چون بازِ چشم دوخته بودم به دستِ شاه
خوش خوش به روشنایی او دیده ور شدم
۳
از تنگنایِ هستیِ خود چون مجال نیست
تا پادشه نزول کند من به در شدم
۴
خود هیچ کس نگفت که آخر مگر کسی
در پرده دیده ام که چنین پرده در شدم
۵
آشفته مغز بودم و شوریده سر بسی
در هر زمان به مستی و رندی سمر شدم
۶
هرگز به روزگارِ جوانی نبوده ام
دیوانه تر ازین که به پیرانه سر شدم
۷
گفتم گذر کنم به کنارِ محیطِ عشق
خود آب درگذشت ز سر تا خبر شدم
۸
تا بوده ام تتبّع عشّاق کرده ام
نه بر مجاز پس رو عقل و نظر شدم
۹
لیلی ز در درآمد و مجنون ز هوش رفت
گل با چمن رسید و ز بلبل بتر شدم
۱۰
فرهاد وار شورِ نزاری جهان گرفت
شیرین سخن چنین ز لبِ چون شکر شدم
نظرات
آرمین عبدالحسینی