حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۸۳

۱

دوش آمد بر سرم سرو خرامان نیمه شب

کیست گفتم آن که می آید بدین سان نیمه شب

۲

خود به گوش او رسید آواز من گفت آشنا

آفتابی دیده ای ناخوانده مهمان نیمه شب

۳

بی خبر بر جستم و در پایش افتادم که چیست

هم چنین تنها چرایی بی رقیبان نیمه شب

۴

گفتم ای آرام جان چون آمدی از راه دور

مست و لایعقل چنین افتان و خیزان نیمه شب

۵

گفت بنشین نقد را دریاب نادانی مکن

رغم فرداد داد عیش از عمر بستان نیمه شب

۶

می بیار و جام در ده خوش برآی و جمع باش

زلف من پیرامن مه بین پریشان نیمه شب

۷

خود رقیبان را که نتوانی به چشم از دور دید

چون به عمدا ابتدا کردی از ایشان نیمه شب

۸

محرم مردان بود شب در میان نه راز او

هر کجا خواهی توانی رفت پنهان نیمه شب

۹

رحمم آمد بر مناجات تو اینک آمدم

تا خلاصی دادمت از دست هجران نیمه شب

۱۰

روز تر دامن بود خود را نگه می دار از او

سایه ی شب گیر می رو هم چو مردان نیمه شب

۱۱

گر نداند کس نزاری گو مدان ماییم و بس

اتصال جان چنین باشد به جانان نیمه شب

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۱ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۶۲۱

نظرات