
حکیم نزاری
شمارهٔ ۸۳۰
۱
من همان مستم و شوریده کز اوّل بودم
تا نبودم به تو مشغول معطّل بودم
۲
گر بریدم ز تو بی تو به خطا معذورم
زان که موقوفِ محالاتِ مخیّل بودم
۳
چشم اگر باز کنی باز شود از تو به تو
من اگر جز به تو دیدم به تو احول بودم
۴
گر نبودم به رخت ناظر و حاضر به وجود
به خیالت به خیالت که مغفّل بودم
۵
مردمان گر ز تو گویند که بودم خرسند
نه چنان است ولی معترفم بل بودم
۶
من کی ام با تو و بی تو نتوانم بودن
در میان هم نتوان گفت مزلزل بودم
۷
هرگز از حلقۀ عشّاق نبودم بیرون
بلکه در سلسلۀ عشق مسلسل بودم
۸
دوش عشق آمد و در گوشِ نزاری می گفت
که ز مبدایِ ازل بر تو موکَّل بودم
۹
گفتم آری من و تو هر دو ز یک معراجیم
تو به وحی آمدی و من ز تو مرسل بودم
نظرات