حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۸۳۱

۱

یک شبی تا روز با تو خلوتی می بایدم

زین طرف میل است زان سو رغبتی می بایدم

۲

رازها دارم که نتوان با کسی جز با تو گفت

تا به خدمت عرضه دارم فرصتی می بایدم

۳

از تو می گویم که می باید مرا کی گفته ام

کز جهان آسایشی یا نعمتی می بایدم

۴

هر بلایِ عشق می خواهم سلامت گو مباش

بر سپاهِ هجر لیکن قدرتی می بایدم

۵

وعدۀ دیدار فرمودی و پیمانی برفت

لیک تا آن وقت صبر و طاقتی می بایدم

۶

بر تو من باری یقینم هر چه فرمایی کنی

هیچ بر قول تو گفتم حجّتی می بایدم

۷

زار می نالد نزاری بر درِ غفرانِ تو

گر گنه بر من بپوشی خلعتی می بایدم

تصاویر و صوت

نظرات