حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۸۳۵

۱

چه سودا راه زد دوشم همانا از جنون دیدم

که اندر ظلمتِ شب آفتابی ره نمون دیدم

۲

چو خفّاش از تحیّر شد حجابِ چشمِ من نورش

مقاماتِ خود از ادراکِ عقل و حس برون دیدم

۳

یکی را نیم شب دیدم که او را کس نمی بیند

وگر بیند نمی داند که چون گوید که چون دیدم

۴

ز بس نورِ تجلّی شد جهان بر چشمِ من روشن

ز جان امیّد ببریدم که دل را غرقِ خون دیدم

۵

علاماتِ قیامت ظاهرا بنمود در محشر

بحمدالله اَعلامِ ملامت سرنگون دیدم

۶

عجب نبود که چون فرهاد در شورم که با شیرین

مکانِ خود برون زین بارگاهِ بی ستون دیدم

۷

نه من دیدم که من دانم که دید این حالتِ مشکل

نزاری را ز بس حیرت قوی باری زبون دیدم

۸

ز خود در غصّه می افتم که من آن راز چون گویم

ز خود خیران فروماندم که من این خواب چون دیدم

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۲ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی  به کوشش دکتر سید علیرضا مجتهدزاده - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۷۹

نظرات