حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۸۵

۱

قیامت است سفر کردن از دیار حبیب

مرا همیشه قضا را قیامت است نصیب

۲

به ناز خفته چه داند که دردمند فراق

به شب چه می گذراند علی الخصوص غریب

۳

به قهر می روم و نیست آن مجال که باز

به شهر دوست قدم در نهم ز دست رقیب

۴

پدر به صبر نمودن مبالغت می کرد

که ای پسر بس از این روزگار بی ترتیب

۵

جواب گفتم از این ماجرا بس ای بابا

که درد ما نپذیرد دوا به جهد طبیب

۶

مدار توبه توقع ز من که در مسجد

سماع چنگ تامّل کنم نه وعظ خطیب

۷

به مکتب از چه فرستادی ام نکو ناید

گرفت ناخن چنگی به ضرب چوب ادیب

۸

هنوز بوی محبت زخاکم آید اگر

جدا شود به لحد بند بندم از ترکیب

۹

به اختیار نزاری سفر نکرد آری

ستم غریب نباشد ز روزگار غریب

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۱ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۶۲۳

نظرات

user_image
مصطفی علیزاده
۱۳۹۷/۰۴/۲۲ - ۱۴:۱۴:۲۴
قیامتست سفر کردن از دیار حبیبمرا همیشه قضا را قیامتست نصیببه ناز خفته چه داند که دردمند فراقبه شب چه می‌گذراند علی‌الخصوص غریب ؟به قهر می‌روم و نیست آن مجال که بازبه شهر دوست قدم در نهم ز دست رقیبپدر به صبر نمودن مبالغت می‌کردک ای پسر بس ازین روزگار بی‌ترتیبجواب دادم ازین ماجرا که ای بابچو درد من نپذیرد دوا به جهد طبیبمدار توبه توقع ز من که در مسجدسماع چنگ تأمل کنم نه وعظ خطیببه مکتب ارچه فرستادیم نکو نامدگرفته ناخن چکنم به زخم چوب ادیبهنوز بوی محبت ز خاکم آید اگرجدا شود به لحد بند بندم از ترکیببه اختیارندارد سر سفر سعدیستم غریب نباشد ز روزگار عجیبسعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » تکه ۴/