
حکیم نزاری
شمارهٔ ۸۵۸
۱
به زخمِ تیرِ ملامت سپر نیندازم
ز رویِ بازی منگر که عشق می بازم
۲
به غیرِ خانه بر انداز هر بنا که نهم
به هرزه بر گذرِ سیل خانه می سازم
۳
خوش است خانه ی ابرو و تختِ پیشانی
چو شه به تخت و چو لشکر به خانه می نازم
۴
کجاست خانه برافکنده ای که غرفه ی چشم
به رویِ او شود از هر که در جهان بازم
۵
ز پوست رگ رگم ار برکشد به ناحق دوست
چو خانه خانه ی چنگش به لطف بنوازم
۶
دمی چو مُهره ی مِهرم به خانه نیست قرار
چو ماه از پیِ خورشید خانه پردازم
۷
به شش جهات در آوازه ی من است و هنوز
برون نمی رود از کنجِ خانه آوازم
۸
منم که خانهی بازیِ عشق دانم نیک
به بازی ای که کنم خانه ها بر اندازم
۹
حدیث همچو نزاری به رمز می گویم
غریب نیست که فرزندِ خانهی رازم
تصاویر و صوت

نظرات