
حکیم نزاری
شمارهٔ ۸۶۰
۱
چو لطف کردی و برداشتی به اعزازم
قبول کردهای ای دوست رد مکن بازم
۲
مکن ز یار به آزار ترکِ دلداری
چو برگرفتی و بنواختی می اندازم
۳
چنان ضعیف شدم در فراقِ تو که به جهد
ز اندرون به دهان برنیاد آوازم
۴
چنان ز شوقِ تو مستغرقم که از حیرت
دمی ز فکرِ تو با خویشتن نپردازم
۵
مگر موافق رایِ تو نیست می خوردن
که مست می شوم و فاش می شود رازم
۶
چه می کنم نخورم ترکِ دُردِ می کردم
همان به است که با دردِ خویشتن سازم
۷
نزاریِ توام آخر اگر چه هیچ نیام
ولی به قهر مرانم به لطف بنوازم
تصاویر و صوت

نظرات