حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۸۶۴

۱

چنان غمِ تو فرو بست راه بر نفسم

که از حیات اثر نیست بی تو در نفسم

۲

به صد شکنجه برآید چنان ز من نفسی

که اعتماد نباشد بر آن دگر نفسم

۳

ز بس گرانیِ غم چند بار بنشیند

ز عقبه های بدن تا رسد به سر نفسم

۴

به بوسه ای ز دهانِ تو نا رسیده به کام

رسید جان به دهان از لبِ تو هر نفسم

۵

مدام می رود از روزنِ دماغم دود

که بر تنورِ دلم می کند گذر نفسم

۶

ز آفتابِ محبّت چنان دلم شد گرم

که همچو ذرّه کشد در هوا شرر نفسم

۷

به هیچ کس نرسیدی دَمم ز گیرایی

که چون سموم نکردی در او اثر نفسم

۸

به جهد می رسد اکنون ز کنج سینه به حَلق

عجب که در تو نمی گیرد این قدر نفسم

۹

بود که در غلط افتم ز خود که آیا من

همان نزاریِ شیرین دمِ شکَر نفسم

۱۰

نماند جز رمقی از حیاتِ من دریاب

که منقطع نشود ناگه ای پسر نفسم

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۲ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی  به کوشش دکتر سید علیرضا مجتهدزاده - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۱۱۱

نظرات