حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۸۶۷

۱

به اختیار ز روی تو بر ندارم چشم

بدین قرار ز روی تو برندارم چشم

۲

رقیبِ کویِ تو گر دیده های من بخلد

به نوکِ خار ز روی تو برندارم چشم

۳

دمی ز چشم خیالت نمی رود چه عجب

گر آشکار ز روی تو برندارم چشم

۴

وگر به دار برآرند هم چو حلّاجم

فراز دار ز روی تو برندارم چشم

۵

وگر کشیده بود تیغ بر سرم قاتل

به جان سپار ز روی تو برندارم چشم

۶

قیامت آید و محشر کنند و عرض دهند

به روزِ بار ز روی تو برندارم چشم

۷

بدین قدر که شود گل ستانِ عارض تو

بنفشه زار ز روی تو برندارم چشم

۸

خوش است خطّ غبارِ تو گردِ لاله ستان

بدین غبار ز روی تو برندارم چشم

۹

من آن نزاری مستم که پیش نوکِ سنان

به اعتبار ز روی تو برندارم چشم

تصاویر و صوت

نظرات