
حکیم نزاری
شمارهٔ ۸۷۶
۱
در انتظار وصال تو عمر می گذرانم
قرار عهد بر این بود و من هنوز برآنم
۲
چه روزگار به سر برگذشت و عمر به سر شد
که من ز دست تو بر سرزنان و جامه درانم
۳
تو فارغ از من و من از پی قدوم وصولت
دو دیده بر سر ره مانده هم چو منتظرانم
۴
اگر چه در نظر صورتم به شکل نیایی
ولی به چشم ملاقات معنوی نگرانم
۵
{در متن چاپی افتادگی دارد} با رقیب کوی تو گفتم
اگر به لطف نمی خوانیم به قهر مرانم
۶
جواب داد که این جا مگرد بیش و حذر کن
که من ملازم این در به دفع کژ نظرانم
۷
محیط عشق و به گرداب درفتاده چه کوشم
دگر زمانه نه ممکن که افکند به کرانم
۸
ز بس که بر سر سودا کشیده می کنم اقداح
سبک شدند دماغ و دل از شراب گرانم
۹
بهشت نقد نزاری تویی و بس که مذکِّر
به حور نسیه نیارد فریفت چون دگرانم
نظرات