حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۸۸۶

۱

چه حالت است ندانم به خواب می‌بینم

که در کنار به شب آفتاب می‌بینم

۲

منم که باز به چشم خیال دیده چنین

جمال صورت جان بی‌نقاب می‌بینم

۳

هوا معنبر و مجلس بهشت و ساقی حور

خمار در سر و بر کف شراب می‌بینم

۴

به هر طرف که نظر می‌کنم سبک‌روحی

سرش گران شده مست خراب می‌بینم

۵

دهان جام لبالب به خون دختر رز

چو چشم مادر مشفق پر آب می‌بینم

۶

به احتیاط نظر می‌کنم ز بیم هلاک

که همچو تشنهٔ بیدا سراب می‌بینم

۷

به بوسه‌ای به لبش دست می‌نیارم برد

که زلف پرشکنش را به تاب می‌بینم

۸

ز خون خویش به عبرت قیاس می‌گیرم

چو آستین سر دستش خضاب می‌‌بینم

۹

به روزگار چنین فرصتی بود دریاب

که امشبت به جهان کامیاب می‌بینم

۱۰

نزاریا طلب نقد کن که گردون را

به برگذشتن عمرت شتاب می‌بینم

تصاویر و صوت

نظرات