
حکیم نزاری
شمارهٔ ۸۹۶
۱
خویش را با یاد جانان می دهم
هر نفس بر یاد او جان می دهم
۲
می کنم ساغر تهی از شرب و باز
پر زخون دیده تاوان می دهم
۳
گر چه از وصلش ندارم بهره ای
حالیا انصاف هجران می دهم
۴
ورچه زلفش بر ضلالت می رود
من بدو اقرار ایمان می دهم
۵
تا مگر یابم ز دل یک دم خلاص
شربت بی هوشیش زان می دهم
۶
دیده و دل دشمن جان من اند
جان به درد از دست ایشان می دهم
۷
از برای جمع راتر تحفه ای
هر دم از طبع پریشان می دهم
۸
می کشم مسکین نزاری را به فکر
تشنگان را آب حیوان می دهم
تصاویر و صوت

نظرات