حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۸۹۷

۱

فرو شده است به گل باز تا کمر پایم

بر آر عقل بیا گو از ین خطر پایم

۲

از این وحل به حیل نیست روی استخلاص

کمند زلف تو هم برکشد مگر پایم

۳

خوش است عالم آشفتگی دریغ که نیست

سلاسل سر زلفت نهاده بر پایم

۴

به هر کجا که قدم می نهم مگر گویی

به زیر آتش تیزست وز زبر پایم

۵

ز بس که خون دل و دیده ریختم بر خاک

به احتیاط به کویت کند گذر پایم

۶

بر آستانه ملازم شود چو از در تو

امید نیست که جایی دگر شود پایم

۷

گرم به شادی رویت وصال دست دهد

به زینهار در افتد غم تو در پایم

۸

مرا فقیر مدان کز نثار چشم من است

همیشه بر سر گنجینه ی گهر پایم

۹

اگر چه نیست برآورده ی قضا دستم

وگرچه هست فرو بسته ی قدر پایم

۱۰

مگو نزاری عاشق چه مرد عشق من است

که در وفای تو قطبی ست معتبر پایم

تصاویر و صوت

نظرات