حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۹

۱

نه کسی که باز پرسد ز فراق یار ما را

نه غمی که می توان گفت به هر کس آشکارا

۲

نه دلی که می پذیرد ز مصاحبان نصیحت

نه سری که بر در آرد به سکونت مدارا

۳

نه به مردمی پیامی نه به دوستی سلامی

نظری به حال یاران به از این کنند یارا

۴

نه عنایتی به حالم نه حکایتی به وصلت

نه تو را به لطف یاری نه مرا به گفت یارا

۵

نه به کیسه سیم دارم نه به عقل هنگ و سنگی

تو بری چو سیم داری و دلی چو سنگ خارا

۶

چو غزال غمزه ای کن به سگان کویت ای جان

اثری ز مهربانی نبود دل شما را

۷

به کرشمه ای و غمزی به اشارتی و رمزی

چه شود به دست کردن دل بی دلی نگارا

۸

نظری و التفاتی ز تو انتظار دارم

قَدَری موافقت کن به ستیزه ی قضا را

۹

ز سر بزرگ واری نه ز روی خرده بینی

چه شود که بر نزاری گذری کنی خدا را

تصاویر و صوت

نظرات