حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۹۰۸

۱

آن چه شب بود که با دوست به پایان بردیم

دردِ دیرینه ی دل با سرِ درمان بردیم

۲

باده خوردیم و نخوردیم غمِ دورِ فلک

بوسه دادیم به یک دیگر و دندان بردیم

۳

روزگاری چو سکندر طلبیدیم و چو خضر

عاقبت ره به سرِ چشمه ی حیوان بردیم

۴

در سراپرده ی حوران شبِ خلوت تا روز

نادر آن بود که بی زحمتِ رضوان بردیم

۵

هر شب و روز که بی دوست سرآمد بر ما

زندگی بود که بر خویش به پایان بردیم

۶

از دلِ گم شده هرگز خبری نشنیدیم

تا به امروز که پی با درِ جانان بردیم

۷

سر و تیغ است نزاری به ارادت هیهات

مکن انکار که یک بارِ دگر جان بردیم

تصاویر و صوت

دیوان حکیم نزاری قهستانی ـ ج ۲ (براساس ده نسخه خطی معتبر کهن سال) متن انتقادی  به کوشش دکتر سید علیرضا مجتهدزاده - حکیم نزاری قهستانی - تصویر ۱۵۳

نظرات